وقتی همه خوابیم

صبح از ماشین ایشان! که پیاده شدیم عطرِ دین و دل سِتانِ کیک، من و مامان را دنبال خودش کشاند. قرار بود برویم و بند و بساط پیتزا بخریم اما دیدن کیک پزی تازه تاسیس عقلمان را زایل کرد و به کل فراموش کردیم که به پدر محترم قول دادیم عصر برایش پیتزا درست کنیم. سرخوش از باز شدن یک کیک فروشی درست و حسابی در ح وقتی همه خوابیم...

نیوتن خدابیامرز یکی از قوانینش را فراموش کرده بدهد توی کتاب های درسی چاپ کنند:خرافات هیچ وقت از بین نمی رود، فقط از شکلی به شکل دیگر تبدیل می شود.  یادم هست تا چند سال پیش یعنی تاقبل از فراگیر شدن گوشی های هوشمند، عده ای بودند که برمی داشتند روی تکه ای کاغذ یک خواب از شفا گرفتن یک آدم توسط اهل بیت ر وقتی همه خوابیم...

ربکا: «دارم میرم به جلسۀ انجمن جلوگیری از مصرف الکل سخرانی کنم.»
مارسل: «مگه همتون توی تجارت مشروب نیستین؟!»
ربکا: «آره، ولی هرچی بیشتر به آدم بگن نمیتونی چیزی رو داشته باشی، بیشتر به سمتش کشش پیدا میکنه؛ به هر قیمتی که  شده!»

Series Title: [The Originals - 2013]
Director: [Julie Plec]
Writer: [Michael Suby]

http://dialogues.persianblog.ir

دیالوگ های ماندگار

وقتی همه خوابیم...

پرسید: حالو ننه پسر خوبی هس؟

تا اومدم بگم: والو دو روز پیش که به جرم حمل چهار کیلو مواد مخدر گرفتنش. حالو هم کاشف به عمل اومده جرم قتل یازده نفر انداختن گردنش. تا بعد چیطو بشه فقط خدا می دونه.

مامانم گفت: ها مامان جون پسر خوبیه. شومو خیالت راحت. فقط  دعا کن خدا یه عقلی به ای دخترو بده. 

انگار از قیافم فهمیده بود قصد شومی دارم. 

وقتی همه خوابیم...

دلهره آورترین بخش ماجرا،  امضا کردن پای آن برگه بود.  قلم که دست گرفتم یک لحظه یاد هزاران تعهدی افتادم که باید از این به بعد تا پای جان حفظشان کنم. همه چیز کاملا سنتی پیش رفت. شاید اگر قرار باشد چهل سال بعد برای کسی از مراسم هایم حرف بزنم، خیلی خیالی به نظر برسد ولی بی شک شیرین هم خواهد بود. 

وقتی همه خوابیم...

کسی بیاید به دادمان برسد. کسی کاری بکند. قانونی، مجازاتی، مرهمی، چیزی برای این معضل، برای این گناه، زخم، چه می دانم برای این درد نیست؟! چرا هیچ کس زنی را نمی بیند که هر لحظه و ثانیه از درد به خود می پیچد؟ زخم خورده، آن هم از خودی، از همچنس، از همدرد. صدای فریادش جگر اهل فلک را سوزانده، اشک هایش دلشا وقتی همه خوابیم...

بوی سیگار از خانه طبقه بالایی مان میاید. هروقت زن و بچه اش خانه نیستند و تنهاست سبگار دود می کند. گاهی هم در حضور آنها. مرد مرموز و توداری است با چشم های سبز و یک موتور نو ولی قراضه‌. خیلی وقت ها توی رفتار مادرها و بچه هایشان دقیق می شوم. این مادر و دختر فرق دارند با بقیه. مهر و عاطفه ای که بینشان ه وقتی همه خوابیم...

یک خداحافظی شیرین طولانی امروز شیرین ترین خداحافظی زندگیم را شنیدم. آن هم از آدمی که فقط چند روز است می شناسمش. سه چهار سالی بود که دنبال گرفتن سند خانه بودیم و امروز بالاخره طولانی ترین و پیچیده ترین روند بوروکراسی را در طول عمرم به پایان رساندیم. بعد از چند روز بالا و پایین و چپ و راست و شرق و غرب وقتی همه خوابیم...

عید آمده دوباره تا همین چند سال پیش شناخت روز عید فطر برایمان خیلی هیجان داشت. یعنی از دم غروب شب بیست و نهم رمضان مبارک همه حواسمان به زیر نویس تلوزیون بود که بگویند ماه را دیده اند و فردا عید است. حالا اما چهار پنج سالی است که همه چیز طبق تقویم پیش می رود و دیگر آن هیجان و شیرینی وجود ندارد. خیلی وقتی همه خوابیم...

این روزها فیلم عجیبی توی فضای مجازی دست به دست می شود. جمله تاثیرگذاری که توی آن می شنویم برای بعضی ها حکم یک تلنگر، برای بعضی ها حکم یک نیشگون و برای بعضی مثل یک سیلی جانانه است. آقایی با یک پسربچه حرف می زند و از تصمیمی که برای آینده اش دارد می پرسد. پسر بچه می گوید می خواهد وقتی بزرگ شد آشغال جمع وقتی همه خوابیم...